معنی فارسی crumbcloth

B2

پارچه‌ای که برای جمع کردن خرده‌ها و نان‌های خرد شده استفاده می‌شود.

A cloth used to collect crumbs from tables.

example
معنی(example):

رستوران از یک پارچه خردکن برای مرتب نگه داشتن میزها استفاده می‌کند.

مثال:

The restaurant uses a crumbcloth to keep the tables tidy.

معنی(example):

یک پارچه خردکن در تمیز کردن راحت خرده‌ها بعد از وعده‌های غذایی کمک می‌کند.

مثال:

A crumbcloth helps in easily cleaning crumbs after meals.

معنی فارسی کلمه crumbcloth

: معنی crumbcloth به فارسی

پارچه‌ای که برای جمع کردن خرده‌ها و نان‌های خرد شده استفاده می‌شود.