معنی فارسی crumblingness

B1

خصوصیت یا کیفیتی که در آن چیزی به تدریج خراب می‌شود یا از بین می‌رود.

The quality of gradually falling apart or deteriorating.

example
معنی(example):

خرد شدن ساختمان قدیمی نشان می‌داد که به تعمیرات نیاز دارد.

مثال:

The crumblingness of the old structure indicated it needed repairs.

معنی(example):

شما می‌توانستید خرد شدن را در لبه‌های ویرانه‌های باستانی مشاهده کنید.

مثال:

You could see the crumblingness at the edges of the ancient ruins.

معنی فارسی کلمه crumblingness

: معنی crumblingness به فارسی

خصوصیت یا کیفیتی که در آن چیزی به تدریج خراب می‌شود یا از بین می‌رود.