معنی فارسی crunchily

B1

به طور ترد و با صدای قابل شنیدن، هنگام خوردن یا گاز زدن به غذا.

In a manner that is crisp and makes a crunching sound when bitten.

example
معنی(example):

سیب به‌طرز خوشمزه و ترد تازه بود.

مثال:

The apple was crunchily fresh.

معنی(example):

آنها چیپس‌ها را به‌طرز ترد و خوشمزه‌ای می‌جویدند.

مثال:

They chew the chips crunchily, making them delicious.

معنی فارسی کلمه crunchily

: معنی crunchily به فارسی

به طور ترد و با صدای قابل شنیدن، هنگام خوردن یا گاز زدن به غذا.