معنی فارسی cultellation

B1

نقشه‌برداری، روش تعیین و ترسیم موقعیت اجرام آسمانی.

The act of charting the position of celestial bodies.

example
معنی(example):

نقشه‌برداری از آسمان ستاره‌ای نفس‌گیر است.

مثال:

The cultellation of the starry sky is breathtaking.

معنی(example):

او ساعت‌ها را به لذت بردن از نقشه‌برداری گذراند.

مثال:

He spent hours enjoying the cultellation.

معنی فارسی کلمه cultellation

: معنی cultellation به فارسی

نقشه‌برداری، روش تعیین و ترسیم موقعیت اجرام آسمانی.