معنی فارسی cultivatable
B1زمینی که قابلیت کشت و کار را دارد.
Land that is suitable for cultivation.
- ADJECTIVE
example
معنی(example):
در دره مناطق زیادی برای کشت وجود دارد.
مثال:
There are many cultivatable areas in the valley.
معنی(example):
کشاورزان به دنبال زمینهای قابل کشت برای رشد محصولات خود هستند.
مثال:
Farmers look for cultivatable land to grow their crops.
معنی فارسی کلمه cultivatable
:
زمینی که قابلیت کشت و کار را دارد.