معنی فارسی cumbersomely
B1به روشی دشوار و غیرقابل حمل که موجب ناراحتی یا مشکل میشود.
In a manner that is large, heavy, and awkward.
- ADVERB
example
معنی(example):
او به طرز دست و پا گیر در اتاق شلوغ حرکت کرد.
مثال:
He moved cumbersomely through the crowded room.
معنی(example):
بسته بزرگ به طرز دست و پا گیر توسط پیک حمل شد.
مثال:
The large package was cumbersomely carried by the delivery man.
معنی فارسی کلمه cumbersomely
:
به روشی دشوار و غیرقابل حمل که موجب ناراحتی یا مشکل میشود.