معنی فارسی curlily

B1

به صورتی که پیچیده یا پیچخورده باشد.

In a manner that is curled or twisted.

example
معنی(example):

پس از باران، برگ‌ها به‌طور پیچیده از شاخه‌ها آویزان شدند.

مثال:

The leaves curlily dangled from the branches after the rain.

معنی(example):

او به‌طرز پیچیده‌ای صحبت کرد و تنوع بازیگوشی به کلمات خود افزود.

مثال:

She spoke curlily, adding a playful tone to her words.

معنی فارسی کلمه curlily

: معنی curlily به فارسی

به صورتی که پیچیده یا پیچخورده باشد.