معنی فارسی curple

B1

شیء یا وسیله‌ای که به‌خاطر ارزشش مورد توجه قرار می‌گیرد.

An item or object that is valued for its worth.

example
معنی(example):

او یک کورتل بسیار ارزنده داشت.

مثال:

He had a curple that was very valuable.

معنی(example):

آنها یک کورتل قدیمی در اتاق زیرشیروانی پیدا کردند.

مثال:

They found an old curple in the attic.

معنی فارسی کلمه curple

: معنی curple به فارسی

شیء یا وسیله‌ای که به‌خاطر ارزشش مورد توجه قرار می‌گیرد.