معنی فارسی cursively
B1به شکلی که حروف بههمپیوسته و سریع نوشته شوند.
In a flowing or joined manner, typically used to describe handwriting.
- ADVERB
example
معنی(example):
او یادداشت را به طور شتابزده نوشت.
مثال:
She wrote the note cursively.
معنی(example):
مقالهای که او به طور شتابزده نوشته بود، خواندنش دشوار بود.
مثال:
His cursively written essay was hard to read.
معنی فارسی کلمه cursively
:
به شکلی که حروف بههمپیوسته و سریع نوشته شوند.