معنی فارسی curvedly
B1به صورت خمیده، واقع در جهت یا حالت، به طوری که به شکلی منحنی شکل گیرد.
In a curved manner.
- ADVERB
example
معنی(example):
مسیر به طور خمیده دور دریاچه حرکت کرد.
مثال:
The path curvedly moved around the lake.
معنی(example):
او خطوط را به طور خمیده نقاشی کرد تا حس جریان را ایجاد کند.
مثال:
She painted the lines curvedly to create a sense of flow.
معنی فارسی کلمه curvedly
:
به صورت خمیده، واقع در جهت یا حالت، به طوری که به شکلی منحنی شکل گیرد.