معنی فارسی curvey

B1

دارای خمیدگی یا انحنا، در مورد خطوط یا اشکال.

Characterized by curves; not straight.

example
معنی(example):

او خطوط خمیده را در آثار هنری خود ترجیح می‌داد.

مثال:

He preferred curvey lines in his artwork.

معنی(example):

این جاده به خاطر مسیرهای خمیده‌اش شناخته شده بود.

مثال:

The road was known for its curvey paths.

معنی فارسی کلمه curvey

: معنی curvey به فارسی

دارای خمیدگی یا انحنا، در مورد خطوط یا اشکال.