معنی فارسی curvulate
B1منحنی کردن، به حالتی تغییر شکل دادن که به صورت منحنی است.
To form or show curves; to bend in a circular shape.
- VERB
example
معنی(example):
این مسیر با ادامه حرکت ما منحنی شد.
مثال:
The path began to curvulate as we walked further.
معنی(example):
طراحی بر روی پارچه به زیبایی منحنی میشود.
مثال:
The design on the fabric curvulates beautifully.
معنی فارسی کلمه curvulate
:
منحنی کردن، به حالتی تغییر شکل دادن که به صورت منحنی است.