معنی فارسی cutterhead
B2قسمت بالایی که برش را در یک دستگاه انجام میدهد.
The top part of a machine that performs cutting actions.
- NOUN
example
معنی(example):
سر برش دستگاه باید تعویض شود.
مثال:
The cutterhead of the machine needs to be replaced.
معنی(example):
او سر برش را برای هرگونه آسیب بررسی کرد.
مثال:
He inspected the cutterhead for any damage.
معنی فارسی کلمه cutterhead
:
قسمت بالایی که برش را در یک دستگاه انجام میدهد.