معنی فارسی cuvy
B1کلمهای که به توصیف زیبایی یا الگوی خاصی در لباس یا محیط اشاره دارد.
An aesthetic term used to describe beauty or a particular pattern in clothing or environment.
- OTHER
example
معنی(example):
چشمانداز رودخانه در غروب زیباست.
مثال:
The cuvy of the river is beautiful at sunset.
معنی(example):
او در مهمانی لباس چسبان پوشیده بود.
مثال:
She wore a cuvy dress to the party.
معنی فارسی کلمه cuvy
:
کلمهای که به توصیف زیبایی یا الگوی خاصی در لباس یا محیط اشاره دارد.