معنی فارسی dabblingly
B1به طور سطحی و غیر جدی به کاری پرداخته میشود.
In a superficial or non-serious manner.
- ADVERB
example
معنی(example):
او در ابتدا به طور سطحی به پروژه نزدیک شد و گزینههای مختلف را بررسی کرد.
مثال:
He approached the project dabblingly at first, exploring different options.
معنی(example):
او به طور سطحی مهارتهای خود را در ورزشهای مختلف آزمایش کرد قبل از اینکه به یکی پایبند شود.
مثال:
She dabblingly tested her skills in various sports before committing to one.
معنی فارسی کلمه dabblingly
:
به طور سطحی و غیر جدی به کاری پرداخته میشود.