معنی فارسی daggling
B1آویزانی، حالتی که چیزی به صورت آویزان و بی نظم hanging از جایی باشد.
The state of hanging loosely or in a disheveled manner.
- OTHER
example
معنی(example):
پسر کفشهایش را از کولهپشتیاش آویز کرده بود.
مثال:
The boy was daggling his shoes from his backpack.
معنی(example):
او متوجه پیچکهای آویزانی شد که از توری آویزان بودند.
مثال:
She noticed the daggling vines hanging from the trellis.
معنی فارسی کلمه daggling
:
آویزانی، حالتی که چیزی به صورت آویزان و بی نظم hanging از جایی باشد.