معنی فارسی daggly
B1به معنای کثیف و ژولیده و درهمریخته به کار میرود.
Messy or disheveled in appearance.
- ADJECTIVE
example
معنی(example):
سگ بعد از بازی در گل دگلی به نظر میرسید.
مثال:
The dog looked daggly after playing in the mud.
معنی(example):
موهای او بعد از بیدار شدن دگلی بود.
مثال:
His hair was daggly after waking up.
معنی فارسی کلمه daggly
:
به معنای کثیف و ژولیده و درهمریخته به کار میرود.