معنی فارسی daidle
B1وقت تلف کردن، به طور غیرمؤثر در یک کار مشغول بودن.
To waste time or be lazy instead of doing something productive.
- VERB
example
معنی(example):
او به جای کار کردن دوست دارد بگردد و وقت تلف کند.
مثال:
He likes to daidle around instead of working.
معنی(example):
وقت را هدر ندهید؛ ما باید این پروژه را امروز تمام کنیم.
مثال:
Don't daidle; we have to finish this project today.
معنی فارسی کلمه daidle
:
وقت تلف کردن، به طور غیرمؤثر در یک کار مشغول بودن.