معنی فارسی daidling

B1

دست کم گرفتن یا صرف وقت به صورت غیرمؤثر و بدون هدف مشخص.

To spend time aimlessly; to waste time.

example
معنی(example):

او فقط در حال باطل گذرانی بود به جای اینکه کار کند.

مثال:

He was just daidling around instead of working.

معنی(example):

او بعد از ظهر را در پارک باطل گذرانی کرد.

مثال:

She spent the afternoon daidling in the park.

معنی فارسی کلمه daidling

: معنی daidling به فارسی

دست کم گرفتن یا صرف وقت به صورت غیرمؤثر و بدون هدف مشخص.