معنی فارسی damneder
B1به شکل مقایسهای از یک صفت منفی در بسترهای خاص استفاده میشود.
Comparative form indicating more damnable or worse.
- ADJECTIVE
example
معنی(example):
او در مناظراتشان از هر دو لعنتیتر بود.
مثال:
He was the damneder of the two in their arguments.
معنی(example):
آنها او را شرکتکنندهی لعنتیتر در مناظره دانستند.
مثال:
They deemed her the damneder participant in the debate.
معنی فارسی کلمه damneder
:
به شکل مقایسهای از یک صفت منفی در بسترهای خاص استفاده میشود.