معنی فارسی damoclean
C2وضعیتی که در آن فرد همیشه تحت تهدید یا خطر است.
Descriptive of a situation involving an imminent threat or danger.
- ADJECTIVE
example
معنی(example):
او زندگیای به صورت داموکلیوس داشت و همیشه از شغلش میترسید.
مثال:
He lived a damoclean existence, always fearing for his job.
معنی(example):
موفقیت او با شمشیری داموکلیوس بالای سرش همراه بود.
مثال:
Her success came with a damoclean sword hanging over her head.
معنی فارسی کلمه damoclean
:
وضعیتی که در آن فرد همیشه تحت تهدید یا خطر است.