معنی فارسی dandriffy
B1حالت یا ویژگیای که به دندریفت مربوط میشود.
Describing something that has the characteristics of dandriff.
- ADJECTIVE
example
معنی(example):
موهای او پس از اینکه فراموش کرد آن را بشوید، کمی دندریفی به نظر میرسید.
مثال:
His hair looked a bit dandriffy after he forgot to wash it.
معنی(example):
بافت دندریفی موهایش او را ناخودآگاه احساس ناامنی میکرد.
مثال:
The dandriffy texture of his hair made him self-conscious.
معنی فارسی کلمه dandriffy
:
حالت یا ویژگیای که به دندریفت مربوط میشود.