معنی فارسی dandruffy
B1وضعیتی با ویژگیهای دندریفت که در آن پوست سر دچار لایهبرداری است.
Describing hair or scalp that has the appearance of flaky skin.
- ADJECTIVE
example
معنی(example):
او بعد از چند روز متوجه شد که پوست سرش دندرفی به نظر میرسد.
مثال:
She noticed her scalp looked dandruffy after a few days.
معنی(example):
بعد از زمستان، موهایم چربتر و دندرفیتر به نظر میرسد.
مثال:
After the winter, my hair feels oilier and more dandruffy.
معنی فارسی کلمه dandruffy
:
وضعیتی با ویژگیهای دندریفت که در آن پوست سر دچار لایهبرداری است.