معنی فارسی dazedly

B1

حالتی که شخص در آن سردرگم و گیج است، معمولاً بعد از یک شوک یا تجربه غافل‌گیرکننده.

In a confused or disoriented manner, often due to a shock or surprise.

example
معنی(example):

او پس از بیدار شدن از خواب عمیق، به طور مبهوت قدم زد.

مثال:

He walked dazedly after waking from a deep sleep.

معنی(example):

او به جمعیت به طور مبهوت زل زده بود و نمی‌توانست بفهمد چه اتفاقی می‌افتد.

مثال:

She stared at the crowd dazedly, unable to comprehend what was happening.

معنی فارسی کلمه dazedly

: معنی dazedly به فارسی

حالتی که شخص در آن سردرگم و گیج است، معمولاً بعد از یک شوک یا تجربه غافل‌گیرکننده.