معنی فارسی dazzlingly
B1به طرز خیرهکنندهای، کیفیتی از درخشش و زیبایی فوقالعاده.
In a dazzling manner; impressively or brilliantly.
- ADVERB
example
معنی(example):
اجراکننده به طرز خیرهکنندهای روی صحنه رقصید.
مثال:
The performer danced dazzlingly on stage.
معنی(example):
طراح لباسهای خیرهکنندهای زیبایی خلق کرد.
مثال:
The designer created dazzlingly beautiful outfits.
معنی فارسی کلمه dazzlingly
:
به طرز خیرهکنندهای، کیفیتی از درخشش و زیبایی فوقالعاده.