معنی فارسی de-conflict
B1فرآیندی برای رفع تضاد مسئولیتها یا نقشها.
To resolve conflicting roles or responsibilities.
- VERB
example
معنی(example):
ما باید مسئولیتهای خود را هماهنگ کنیم تا از همپوشانی جلوگیری کنیم.
مثال:
We must de-conflict our responsibilities to avoid overlap.
معنی(example):
برای موفقیت، باید نقشههای خود را به وضوح هماهنگ کنیم.
مثال:
To succeed, we should de-conflict our roles clearly.
معنی فارسی کلمه de-conflict
:
فرآیندی برای رفع تضاد مسئولیتها یا نقشها.