معنی فارسی deafmuteness

B2

وضعیتی که در آن فرد هم ناشنوا باشد و هم قادر به صحبت نباشد.

A condition of being both deaf and mute.

example
معنی(example):

ناشنوایی و لکنت می‌تواند بر مهارت‌های ارتباطی تأثیر بگذارد.

مثال:

Deafmuteness can affect communication skills.

معنی(example):

او آموخت که در خانواده‌اش با ناشنوایی و لکنت سازگار شود.

مثال:

She learned to adapt to deafmuteness in her family.

معنی فارسی کلمه deafmuteness

: معنی deafmuteness به فارسی

وضعیتی که در آن فرد هم ناشنوا باشد و هم قادر به صحبت نباشد.