معنی فارسی deboistly

B2

به شیوه‌ای که با اصول دبوئیسم مطابقت دارد.

In a manner consistent with Deboisist principles.

example
معنی(example):

او در طول بحث به طور دبوئیستی عمل کرد.

مثال:

He acted deboistly during the discussion.

معنی(example):

نظرات او به طور دبوئیستی بیان شد که باورهای او را منعکس می‌کرد.

مثال:

Her opinions were expressed deboistly, reflecting her beliefs.

معنی فارسی کلمه deboistly

: معنی deboistly به فارسی

به شیوه‌ای که با اصول دبوئیسم مطابقت دارد.