معنی فارسی deboistness
B2حالتی که به اصول دبوئیسم وابسته است.
The quality of being associated with Deboisism.
- NOUN
example
معنی(example):
دبوئیستی بودن استدلالهای او روشن بود.
مثال:
The deboistness of his arguments was clear.
معنی(example):
او به دبوئیستی بودن او در مباحث فلسفی تحسین کرد.
مثال:
She admired his deboistness in philosophical debates.
معنی فارسی کلمه deboistness
:
حالتی که به اصول دبوئیسم وابسته است.