معنی فارسی deboned
A2 /diːˈbəʊnd/بدون استخوان، گوشت یا ماهی که استخوان‌های آن جدا شده است.
Meat or fish that has had its bones removed.
- verb
- adjective
verb
معنی(verb):
To remove the bones from.
مثال:
I am deboning a fish.
adjective
معنی(adjective):
Having its bones removed.
مثال:
This deboned fish will be safe for the cat to eat.
example
معنی(example):
مرغ بدون استخوان برای دستور غذا آماده است.
مثال:
The deboned chicken is ready for the recipe.
معنی(example):
ما گوشت بره بدون استخوان برای کباب خریدیم.
مثال:
We bought deboned lamb for the barbecue.
معنی فارسی کلمه deboned
:
بدون استخوان، گوشت یا ماهی که استخوان‌های آن جدا شده است.
