معنی فارسی decentralism

B2

عدم تمرکز، اصل توزیع قدرت میان چند نهاد به جای تمرکز آن در یک نهاد مرکزی.

A political system that emphasizes the decentralization of decision-making power.

example
معنی(example):

عدم تمرکز بر توزیع قدرت از مقامات مرکزی تأکید می‌کند.

مثال:

Decentralism promotes the distribution of power away from central authorities.

معنی(example):

برخی از جنبش‌های سیاسی برای عدم تمرکز حمایت می‌کنند.

مثال:

Some political movements advocate for decentralism.

معنی فارسی کلمه decentralism

: معنی decentralism به فارسی

عدم تمرکز، اصل توزیع قدرت میان چند نهاد به جای تمرکز آن در یک نهاد مرکزی.