معنی فارسی decipherment
C1عمل فهمیدن یا تشخیص اطلاعات از نوشتهها یا کدها.
The act of decoding or interpreting something.
- NOUN
example
معنی(example):
کشف متنهای باستانی سالها طول کشید.
مثال:
The decipherment of ancient texts took years.
معنی(example):
کار او در کشف زبانها تأثیرگذار بود.
مثال:
Her work in the decipherment of languages was impressive.
معنی فارسی کلمه decipherment
:
عمل فهمیدن یا تشخیص اطلاعات از نوشتهها یا کدها.