معنی فارسی declaratively
B2به شیوهای که بیانکننده یک حقیقت یا نظر است.
In a manner that states something clearly and decisively.
- ADVERB
example
معنی(example):
او نظرش را به طور قاطع در طول بحث بیان کرد.
مثال:
She stated her opinion declaratively during the discussion.
معنی(example):
یافتهها به طور قاطع برای وضوح ارائه شد.
مثال:
The findings were presented declaratively for clarity.
معنی فارسی کلمه declaratively
:
به شیوهای که بیانکننده یک حقیقت یا نظر است.