معنی فارسی decompensating

B1

عدم جبران، وضعیتی که در آن بدن یا سیستم نمی‌تواند به طور مؤثر به از دست دادن عملکرد پاسخ دهد.

A state in which the body or a system fails to maintain normal function in response to stress or disease.

example
معنی(example):

وضعیت بیمار در حال عدم جبران است و علائم بیشتری به دنبال دارد.

مثال:

The patient's condition is decompensating, leading to increased symptoms.

معنی(example):

با گذشت زمان روز، او احساس کرد که انرژی‌اش رو به کاهش است.

مثال:

As the day wore on, he felt his energy decompensating.

معنی فارسی کلمه decompensating

: معنی decompensating به فارسی

عدم جبران، وضعیتی که در آن بدن یا سیستم نمی‌تواند به طور مؤثر به از دست دادن عملکرد پاسخ دهد.