معنی فارسی decompoundly

B1

به‌طور دی‌کامپوند، به شیوه‌ای که به اجزای اصلی تقسیم می‌شود.

In a manner that involves decomposition into parts.

example
معنی(example):

او به‌طور دی‌کامپوند ساختار جمله را تحلیل کرد.

مثال:

He decompoundly analyzed the structure of the sentence.

معنی(example):

این کلمه به‌طور دی‌کامپوند در کلاس بحث شد.

مثال:

The word was decompoundly discussed in the class.

معنی فارسی کلمه decompoundly

: معنی decompoundly به فارسی

به‌طور دی‌کامپوند، به شیوه‌ای که به اجزای اصلی تقسیم می‌شود.