معنی فارسی deconcentrating
B1پراکندن یا بخشبندی تمرکز و تلاشها برای رسیدن به فعالیتهای متعدد.
The process of breaking up concentration or focus.
- VERB
example
معنی(example):
او در حال پراکنده کردن تلاشهایش است تا بر روی چندین کار تمرکز کند.
مثال:
He is deconcentrating his efforts to focus on multiple tasks.
معنی(example):
عمل پراکنده کردن میتواند منجر به انجام چند کار به طور همزمان بهتر شود.
مثال:
The act of deconcentrating can lead to better multitasking.
معنی فارسی کلمه deconcentrating
:
پراکندن یا بخشبندی تمرکز و تلاشها برای رسیدن به فعالیتهای متعدد.