معنی فارسی deconcentrate
B1از هم پاشیدن تمرکز یا توجیه افکار، بهخصوص در زمان نیاز به آرامش یا تفکر.
To disperse or break concentration; to make one’s thoughts less focused.
- VERB
example
معنی(example):
وقتی سعی میکنم افکارم را از هم بپراکنم، سخت است کار کنم.
مثال:
It's hard to work when I try to deconcentrate my thoughts.
معنی(example):
او نیاز داشت که تمرکزش را در حین تمرین مدیتیشن از هم بپراکند.
مثال:
She needed to deconcentrate her focus during the meditation exercise.
معنی فارسی کلمه deconcentrate
:
از هم پاشیدن تمرکز یا توجیه افکار، بهخصوص در زمان نیاز به آرامش یا تفکر.