معنی فارسی decumbently

B1

به طور خوابیده و در حال دراز کشیدن، معمولاً برای توصیف یک عمل یا وضعیت خاص.

In a reclining position; used to describe the manner of lying down.

example
معنی(example):

او به طور خوابیده بر روی کاناپه دراز کشیده و کتاب می‌خواند.

مثال:

He lay decumbently on the couch, reading a book.

معنی(example):

او به طور خوابیده باران را از پنجره تماشا کرد.

مثال:

She decumbently watched the rain from the window.

معنی فارسی کلمه decumbently

: معنی decumbently به فارسی

به طور خوابیده و در حال دراز کشیدن، معمولاً برای توصیف یک عمل یا وضعیت خاص.