معنی فارسی deepset

B2

عمق یا شدت چیزی که در درون فرد وجود دارد و ممکن است عاطفی یا احساسی باشد.

Having deep or strong emotional roots.

example
معنی(example):

احساساتی که او داشت، عمیق و قوی بود.

مثال:

The emotions she felt were deepset and strong.

معنی(example):

ترس‌های او عمیق و ریشه‌دار در تجربیات گذشته بود.

مثال:

His fears were deepset, rooted in past experiences.

معنی فارسی کلمه deepset

: معنی deepset به فارسی

عمق یا شدت چیزی که در درون فرد وجود دارد و ممکن است عاطفی یا احساسی باشد.