معنی فارسی deferrize

B2

به تأخیر انداختن یا به تعویق انداختن کاری.

To postpone or defer a task.

example
معنی(example):

برای به تأخیر انداختن رویداد، تاریخ را به جلو بردند.

مثال:

To deferrize the event, they pushed back the date.

معنی(example):

اگر لازم بود، می‌توانید این رویه را به تأخیر بندازید.

مثال:

You can deferrize this procedure if necessary.

معنی فارسی کلمه deferrize

: معنی deferrize به فارسی

به تأخیر انداختن یا به تعویق انداختن کاری.