معنی فارسی defibrinate
B1فرآیند حذف فیبرین از خون یا پلاسما به منظور جلوگیری از لخته شدن.
To remove fibrin from blood, often to prevent clotting.
- VERB
example
معنی(example):
آنها نیاز داشتند تا نمونه خون را دفیبری نکنند تا تشکیل لخته را بررسی کنند.
مثال:
They needed to defibrinate the blood sample to study clot formation.
معنی(example):
برای اطمینان از نتایج دقیق، تکنسین باید پلاسما را دفیبری کند.
مثال:
To ensure accurate results, the technician must defibrinate the plasma.
معنی فارسی کلمه defibrinate
:
فرآیند حذف فیبرین از خون یا پلاسما به منظور جلوگیری از لخته شدن.