معنی فارسی deforcement

B1

فرایند یا اقداماتی به منظور حذف برگ‌ها یا رسوبات از یک سطح.

The act or process of removing or clearing foliage or debris.

example
معنی(example):

تصفیه گیاهی برای سلامت برخی محصولات ضروری است.

مثال:

Deforcement is necessary for the health of certain crops.

معنی(example):

کشاورزان تصفیه گیاهی را برای بهبود دسترسی به خاک انجام می‌دهند.

مثال:

Farmers perform deforcement to enhance soil exposure.

معنی فارسی کلمه deforcement

: معنی deforcement به فارسی

فرایند یا اقداماتی به منظور حذف برگ‌ها یا رسوبات از یک سطح.