معنی فارسی defragmented
B1تکمیل فرآیند مرتب‌سازی فایل‌ها به منظور بهره‌وری بیشتر.
Having been reorganized to improve performance on a disk.
- verb
verb
معنی(verb):
To run a process that collects fragments of files and sorts them into contiguous sections on one or more hard disks or hard disk partitions, thus speeding up file management.
example
معنی(example):
دیسک سخت شب گذشته با موفقیت دیفراگمنت شد.
مثال:
The hard drive was successfully defragmented last night.
معنی(example):
پس از اینکه فایل‌ها دیفراگمنت شدند، همه چیز بهتر کار کرد.
مثال:
After the files were defragmented, everything worked better.
معنی فارسی کلمه defragmented
:
تکمیل فرآیند مرتب‌سازی فایل‌ها به منظور بهره‌وری بیشتر.
