معنی فارسی defragmenting
B1عملیاتی که به منظور بهینه‌سازی فضای دیسک انجام می‌شود.
The action of reorganizing data on a disk to improve performance.
- verb
verb
معنی(verb):
To run a process that collects fragments of files and sorts them into contiguous sections on one or more hard disks or hard disk partitions, thus speeding up file management.
example
معنی(example):
دیفراگمنت کردن کامپیوتر شما ممکن است مدتی طول بکشد.
مثال:
Defragmenting your computer can take a while.
معنی(example):
او در حال حاضر در حال دیفراگمنت کردن دیسک‌ها است.
مثال:
He is defragmenting the disks at the moment.
معنی فارسی کلمه defragmenting
:
عملیاتی که به منظور بهینه‌سازی فضای دیسک انجام می‌شود.
