معنی فارسی degraduate
B2فارغالتحصیل شدن از یک موقعیت یا وظیفه، معمولاً مفهوم رها کردن یا عقبنشینی را دارد.
To cease to hold a position or responsibility, similar to withdrawing.
- VERB
example
معنی(example):
او برنامه دارد که از نقش فعلی خود در ترم بعد فارغالتحصیل شود.
مثال:
He plans to degraduate from his current role next semester.
معنی(example):
بعد از اینکه متوجه شد که مناسب نیست، تصمیم به فارغالتحصیلی گرفت.
مثال:
After realizing he was not suited, he decided to degraduate.
معنی فارسی کلمه degraduate
:
فارغالتحصیل شدن از یک موقعیت یا وظیفه، معمولاً مفهوم رها کردن یا عقبنشینی را دارد.