معنی فارسی delator
B2گزارشدهنده، شخصی که به مقامات در مورد جرم یا اشتباه اطلاع میدهد.
One who informs an authority about an offense or wrongdoing.
- NOUN
example
معنی(example):
گزارشدهنده برای فاش کردن حقیقت ایستاد.
مثال:
The delator stood up to reveal the truth.
معنی(example):
به عنوان یک گزارشدهنده، او با واکنشهای منفی از طرف همکارانش مواجه شد.
مثال:
As a delator, he faced backlash from his peers.
معنی فارسی کلمه delator
:
گزارشدهنده، شخصی که به مقامات در مورد جرم یا اشتباه اطلاع میدهد.