معنی فارسی deliracy
B1وضعیتی که در آن فرد دچار سردرگمی و بیقراری میشود.
A state characterized by confusion and disorientation.
- NOUN
example
معنی(example):
وضعیت هرج و مرج او باعث شد که به شکلی نامنظم سخن بگوید.
مثال:
His state of deliracy made him speak incoherently.
معنی(example):
هرج و مرج میتواند ناشی از تب بالا یا کمبود خواب باشد.
مثال:
Deliracy can be caused by high fever or lack of sleep.
معنی فارسی کلمه deliracy
:
وضعیتی که در آن فرد دچار سردرگمی و بیقراری میشود.