معنی فارسی delirament

B1

وضعیتی که در آن فرد دچار هرج و مرج و عدم تمرکز می‌شود.

A state of confusion or delirium.

example
معنی(example):

بیمار به دلیل دارو دچار بی‌قراری شد.

مثال:

The patient was experiencing a delirament due to the medication.

معنی(example):

هرج و مرج او برای پزشکان نگران‌کننده بود.

مثال:

His delirament was alarming to the doctors.

معنی فارسی کلمه delirament

: معنی delirament به فارسی

وضعیتی که در آن فرد دچار هرج و مرج و عدم تمرکز می‌شود.