معنی فارسی demarks
B1عمل مشخص کردن و تعیین کردن، به ویژه در زمینه زمان یا مکان.
To set or define the boundaries or limits of something.
- verb
verb
معنی(verb):
To demarcate.
example
معنی(example):
او با سوت شروع مسابقه را مشخص میکند.
مثال:
He demarks the start of the race with a whistle.
معنی(example):
معلم تاریخهای تحویل پروژهها را مشخص میکند.
مثال:
The teacher demarks the due dates for assignments.
معنی فارسی کلمه demarks
:
عمل مشخص کردن و تعیین کردن، به ویژه در زمینه زمان یا مکان.
