معنی فارسی dentated

B1

دارای دندانه یا لبه‌هایی شبیه دندانه.

Having teeth or projections; characterized by a notched or serrated edge.

example
معنی(example):

سطح دندانه‌دار صدفی بافت خاصی را اضافه می‌کند.

مثال:

The dentated surface of the shell adds texture.

معنی(example):

لبه‌های دندانه‌دار فلز باعث می‌شد که راحت‌تر گرفته شود.

مثال:

The dentated edges of the metal made it easier to grip.

معنی فارسی کلمه dentated

: معنی dentated به فارسی

دارای دندانه یا لبه‌هایی شبیه دندانه.